English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3950 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tramp U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramped U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramps U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
walks U گردش کردن پیاده رفتن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
to go on foot U پیاده رفتن
to walk . To go on foot. U پیاده رفتن
to pad the hoof U پیاده رفتن
to pad it U پیاده رفتن
to pad aroad U پیاده رفتن
to ride shanks's mare U پیاده رفتن
shin U پیاده وباسرعت رفتن
shins U پیاده وباسرعت رفتن
pule U باصدا حرکت کردن
disembarkation U به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain U از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
overhauls U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul U پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
snickered U باصدا خندیدن
snickers U باصدا خندیدن
snicker U باصدا خندیدن
crushes U باصدا شکستن
snickering U باصدا خندیدن
crushed U باصدا شکستن
crush U باصدا شکستن
slurp U باصدا خوردن یا اشامیدن هش هش
slurped U باصدا خوردن یا اشامیدن هش هش
slurps U باصدا خوردن یا اشامیدن هش هش
vocalic U مربوط به حرف باصدا
slurping U باصدا خوردن یا اشامیدن هش هش
vocalical U مربوط به حرف باصدا
grenadier U سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
smack U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
pops U باصدا ترکیدن برهن گذاردن
popped U باصدا ترکیدن برهن گذاردن
smacked U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smacks U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
pop U باصدا ترکیدن برهن گذاردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
secondary landing U منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area U منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up U پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhauling U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
disassembly order U دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauls U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
demodulation U پیاده کردن
dismantle U پیاده کردن
disembarking U پیاده کردن
unset U پیاده کردن
dismantling U پیاده کردن
take down U پیاده کردن
dismantled U پیاده کردن
dismantles U پیاده کردن
disembarked U پیاده کردن
dismounting U پیاده کردن
disembark U پیاده کردن
dismount U پیاده کردن
disassemble U پیاده کردن
dismantlement U پیاده کردن
disembarks U پیاده کردن
set down U پیاده کردن
dismounts U پیاده کردن
pedestrianize U پیاده روی کردن
dismantling U پیاده کردن موتور
pedestrianized U پیاده روی کردن
pedestrianizes U پیاده روی کردن
pedestrianizing U پیاده روی کردن
To implement a project. U طرحی را پیاده کردن
dismantles U پیاده کردن موتور
dismantled U پیاده کردن موتور
setting out U پیاده کردن نقشه
pedestrianised U پیاده روی کردن
staking U پیاده کردن مسیر
pedestrianises U پیاده روی کردن
pedestrianising U پیاده روی کردن
setting out U پیاده کردن مسیر
pad U پیاده سفر کردن
pads U پیاده سفر کردن
disassembly U پیاده کردن موتور
dismantle U پیاده کردن موتور
dosmount command U فرمان پیاده کردن
dismount U پیاده کردن یا شدن
dismounting U پیاده کردن یا شدن
dismounts U پیاده کردن یا شدن
dismantled U پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvages U پیاده کردن کامل قطعات
dismounts U پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantling U پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvaging U پیاده کردن کامل قطعات
salvaged U پیاده کردن کامل قطعات
dismantle U پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismount U پیاده کردن قطعات و وسایل
salvage U پیاده کردن کامل قطعات
dismounting U پیاده کردن قطعات و وسایل
removable U قابل سوار و پیاده کردن
disassembly order U روش پیاده کردن وسیله
dismantles U پیاده کردن قطعات مونتاژ
debarkation U تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
disassemble U پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
removal U از بین بردن برداشتن پیاده کردن
terminals U محل پیاده وسوار کردن بارها
terminal U محل پیاده وسوار کردن بارها
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
overhauling U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
peg out U کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
ramp U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overhauls U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
air landing U پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
administrative landing U پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
take to pieces U پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
cannibalizes U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
doctrine U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
transfer loader U دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
slants U کج رفتن کج کردن
slant U کج رفتن کج کردن
slanted U کج رفتن کج کردن
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
unhorse U از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
ship to shore U حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
tractor group U گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
mopping up U پاک کردن رفتن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
set on U پیش رفتن حمله کردن
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
get on U پیش رفتن کار کردن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
wastes U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
fluctuate U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuated U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuates U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
bypass U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassing U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypasses U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
drift U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
drifted U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifts U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
nose dive U ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to abscond [from] <idiom> U ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
march U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
sinuating U حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
marched U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
seesaw U بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
marching U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
marches U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
lead the way <idiom> U جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
To quicken ones pace . U قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to go one better U برکسی پیش دستی کردن روی دست کسی رفتن
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1لطفا بیاین دنبالمون
1To be capable of quoting
1some services are not in full force
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com